همه از خداییم و به سوی خدا باز میگردیم
وقتی دیروز باران بارید
آن مرد در باران آمد را به یاد آوردم
آن مرد با نان آمد
یادم آمد که دیگر پدرم در باران
با نانی در دست
و لبخند بر لب
نخواهد آمد
دیروز دلم تنگ شد و با آسمان و دلتنگیاش
با زمین و تنهائیش
با خورشید و نبودنش
به یاد پدر سخت گریستم
پدرم وقتی رفت سقف این خانه ترک بر میداشت
پدرم وقتی رفت دل من سخت شکست
3-14-29-8